رحلت حضرت خدیجه(سلام الله علیها)

 

مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟

حالی غریب داری و در فکر رفتنی
دردی به سینه داری و حرفی نمی زنی

 داری برای رفتن خود چانه می زنی
موی مرا به گریه چرا شانه می زنی

با دانه های اشک تو افطار میکنم
همسایه را ز داغ تو بیدار میکنم

همسایه ها برای تو پرپر نمی زنند
داری تو میروی و به تو سر نمی زنند

مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت
که قد خمیده میروی از پیش دخترت

مادر ! پدر غروب تو را گریه میکند
و خاطرات خوب تو را گریه میکند

بخشیده ای تمام خودت را به آفتاب
و زنده شد به مهر تو مادر ابوتراب

چیزی نمانده است که دیگر فدا کنی
باید برای رفتن زهرا دعا کنی

حالا که پر کشیدن تو گشته باورم
آیا کفن برای تو مانده است مادرم؟

هی تشنه میشوی و مرا میزنی صدا
و هی سلام می دهی امشب به کربلا

گریه گرفت و مکه دوباره در آب رفت
مادر دوباره وضو گرفت و دوباره به خواب رفت

مادر؛ پدر تشهد خود را تمام کرد
و جبرئیل آمد و بر تو سلام کرد

مادر جواب فاطمه را لااقل بده
یا لا اقل به دختر خود هم اجل بده

چشم و چراغ خانه ی خورشید الامان
رنگین کمان بیت نبوت نرو ...بمان

اینجا که مکه است مدینه چگونه است
جریان میخ و آن در و سینه چگونه است

اینجا بهانه نیست مدینه بهانه است
آنجا جواب گریه من تازیانه است

مکه اگر چه طعنه ی زخم زبان زدند
اینجا به دست های علی ریسمان زدند

مکه اگرچه در به روی خویش بسته اند
اما مدینه پهلوی من را شکسته اند

رحمان نوازنی

******************

می­سوزم از شرار نفس های آخرت
از لحن جانگداز وصایای آخرت

دستم به دست بی رمقت می­شود دخیل
در پیش دیدگان گهربار جبرئیل

دستم شبیه دست تو تبدار می­شود
دیوار غصه بر سرم آوار می­شود

رحمی نما به حال پریشان دخترت
مادر مکش عبای پدر را تو بر­ سرت

دلواپس غروب توام،آفتاب من
بر روزهای روشن من،رنگ شب مزن

در جام لحظه های خوشم شوکران مریز
مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز

محزون رنج های پدر می­شوم مرو
من شاهد عزای پدر می­شوم مرو

مادر بمان کنار گل یاس باغ خود
آتش مزن به حاصل خود با فراق خود

فصل بهار خانه مان را خزان مکن
مادر بمان و نیت ترک جهان نکن

مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد
شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد

اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست

امن یجیب خواندن من بی­نتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بی­خدیجه ماند


وحید قاسمی
*******************



موضوعات مرتبط: حضرت خدیجه(س) - رحلت

برچسب‌ها: رحلت حضرت خدیجه(س)مهدی وحیدی
[ 8 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

رحلت حضرت خدیجه(سلام الله علیها)

می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم
از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم

 دارم به پای پیکر تو گریه می کنم
بر لحظه های آخر تو گریه می کنم

 اکنون که زخم رفتن تو بر جگر نشست
این کوه درد بر سر دوش پدر نشست

 با دخترت تو این دم آخر سخن بگو
مادر بیا و حرف دلت را به من بگو

 بابای من ز هجر تو دلگیر می شود
قلب جوان او ز غمت پیر می شود

 مادر بیا به خاطر زهرا بمان مرو
حتی گرفته است دل آسمان مرو

 مادر بمان ز بیت نبوت صفا مبر
آرامش و قرار دل مصطفی مبر

 مادر بمان و از دل این خانه پا مکش
بر صورت شکسته ی خود این عبا مکش

 داری تو عزم رفتن از این خانه می کنی
سقف دل مرا ز چه ویرانه می کنی

من التماس می کنم ای مادر عزیز
امشب بیا و خاک عزا بر سرم مریز

این زندگی بدون تو دشوار می شود
تو می روی و دسته گلت خار می شود

تو می روی و فاطمه ات می شود یتیم
گردد دچار رنج و مصیبات بس عظیم

 تو می روی و فاطمه آزار می کشد
آزار ها از آن در و دیوار می کشد

تو می روی و شعله کشد دست بر رخم
روزی به تازیانه دهد خلق پاسخم

تو می روی و داغ به سینه نشستنی است
روزی رسد که پهلوی زهرا شکستنی است


رضا رسول زاده
******************


شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب
کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه،یا رب خدیجه را دریاب
*
همانکه هستی خود را به هستیَم بخشید
همانکه سوخت به پای منادی توحید
همانکه گرمی پشت رسالت من بود
و می تپید برای نبوت خورشید
*
در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو،تیغ تیز و بران داشت
خدیجه مرهم دلگرمی رهَم میشد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت
*
همانکه درک مقامش مقام می­آرد
و جبرئیل برایش سلام می­آرد
همان سرشت زلال و مطهری که خدا
ز نسل پاک و شریفش امام می­آرد
*
مقام و منزلتش را کسی چه می­داند
شریک امر رسالت همیشه می­ماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول می­خواند
*
برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم
*
قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر ،کوثر
الهی مادر یاسم غریب می­میرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر
*
خدیجه گریه نکن این همه از این غم­ها
که گریه ها بنماید به جای تو زهرا
برای فاطمه امشب نماز صبر بخوان
ببوس سینه او را ببوس دستش را
*
اگر تو بودی،یاس تو غنچه وا می­کرد
بجای تکیه بر آن در ،تو را عصا می­کرد
اگر خدیجه تو بودی،به پشت در زهرا
بجای فضه در آنجا تو را صدا میکرد
*
خسوف بر رخ ماهش نمی­نشست ای کاش
و گوشواره ز گوشش نمی­گسست ای کاش
میان آن همه نامحرم و به پیش علی
کسی ز فاطمه پهلو نمی­شکست ای کاش
*
اگر کفن تو نداری عبای من به تنت
ولی چه چاره کنم بر حسین بی کفنت
می­آوری تو به مقتل خدیجه،زهرا را
چه میکنی تو در آن لحظه های آمدنت


رحمان نوازنی
******************


از ماتم تو فاطمه جان گریه می کنم 
بی صبر می شوم و چنان گریه می کنم

یا اینکه در مصیبتت از دست می روم
یا اینکه با تمام توان گریه می کنم

زهرا به یاد غربت تو زار می زنم 
با قلب خسته و نگران گریه می کنم
 
در التهاب نالة تو آب می شوم 
مانند شمع از دل و جان گریه می کنم

در پشت در به رنگ گل لاله می شوی 
پهلو شکسته ! ناله زنان گریه می کنم

با روضه های پهلو و بازو و چهره ات
با روضة بلال و اذان گریه می کنم

اصلاً ببین که با همة روضه های تو
اندازة زمین و زمان گریه می کنم

بانوی بی حرم به خدا من به یاد آن 
قبر بدون نام و نشان گریه می کنم
*
آه ای خدیجه مادر غم ! نه فقط شما
من هم به یاد مادرمان گریه می کنم

کی می شود شبی بدهم جان برایتان
عالم فدای غربت بی انتهایتان


یوسف رحیمی
*****************

 



موضوعات مرتبط: حضرت خدیجه(س) - رحلت

برچسب‌ها: رحلت حضرت خدیجه(س)مهدی وحیدی
[ 7 / 5 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد